The rain ...
يكشنبه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۴، ۰۹:۴۹ ب.ظ
من پیاده می شوم ...
تو برو ...
تو هم یکی دیگر ! ...
من تا آخر خط نمی آیم ...
پیاده برایم بهتر است ...
و میان این راه مردن ، دل انگیز تر ...
تو باران نشدی ...
هیچ وقت نمی شوی ...
فقط او عطر خاک می داد ...
و تمام شد ... خیلی زود ...
تو نمان ...
آخر خطِ تو ، پشت دریاست ...
که نه جای من است ...
نه جای باران ...
همان جا که سهراب می گشت ...
تو برو ...
تو از آنجا بنگر ...
به فواره ی سقوط من ...
به خاک بودنم ... پیاده رفتنم...
به من و باران ...
و به بارانی که نبود ...
P.S ) "Dont help them to bury the light ..."
۹۴/۰۱/۲۳
ترجمه کن لطفا!!