گام ...
چهارشنبه, ۹ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۱:۵۴ ب.ظ
یک گام جلو می آیم ...
و تو دو گام دورتر می شوی ...
از ابتدای آغازمان در خیال ...
پس
دیگر نمی آیم ...
تا این فاصله بیشتر نشود ...
می نشینم ، خورشید می آید ...و می رود ...
خودم را سرگرم میکنم
با مشت مشت خاکی که زیر پایم است ...
و شب ها ...
با گرمای دروغین آتش ...
ولی این شب ها انگار
شعله های جهنم هم اینجا را گرم نمی کند ...
۹۴/۰۲/۰۹