خم ...
سه شنبه, ۱۷ آذر ۱۳۹۴، ۰۱:۳۷ ق.ظ
بیهوده این شاخه های خشک شده ی خیالم را تکان میدهم ...
شاید پیچیدگی ای گاهی شیرین از آن جاری شود ،
به نازکی هستی حباب ...
خم شدن و نشکستن را تمرین میکنم ،
و نیمه های این شب می گذرد ...
انگار خوابیده ام ...
قول میدهم این صبح هم بیدار نشوم ...
۹۴/۰۹/۱۷