به انتشار شعله ی کبریت ...
شنبه, ۶ آذر ۱۳۹۵، ۱۲:۰۷ ق.ظ
انگار جایگشت های تمام کلمات را نوشته ام ...
صدایی بر نمی آید ... حرف میخشکد و می افتد کنار برگ های تنهای پاییز ...
همه نوشتنی ها را نوشته اند ...
از غم و جنگ گفته اند ، از بزم و شور و صدا ها ، تا سکوت شب و ستاره و هر چه به آن برای بهتر شدن چنگ انداخته اند ...
حالا در لانه های زنبور ، رو به روی مستطیل هایشان ، سر انگشتانشان نوشته ای می شود برای ساختن توهمی از اراده و قدرت ...
و در انتظار طلوع نکردن یک خورشید دیگر میخوابند ...
تا فردا برایشان جز سرگرمی خسته کننده ی روز چه آورده باشد ...
۹۵/۰۹/۰۶