میدونی یه سری سکانس هست که کارگردانی نشده ...
همین میشه که یه سری تا کمر میرن توی یه صفحه ی نقطه نقطه تا از پشت یه دوربین نگاه کنن به سکانس هایی که بهتر از خودشونه و سعی کنن خودشونو بذارن جای اون و یا سکانس هایی که بدتر از خودشونه که احتمالا دلایل خیره شدن به این بخش ها یه مقدار منحصر به فرد تره !
گفتم پشت دوربین ! ...
توی یه نوشته گفته بود که عکاس با این که توی عکس دیده نمیشه هنرش رو میشه توی تصویر دید ، یعنی عکاس هم همیشه جزوی از عکسه ...
این حرف چرت محضه ...
کسی که پشت دوربینه ، هیچ کس نیست ...
بگذریم ...
خلاصه اگه دست من بود ، همه رو جمع میکردم پیش خودم ، اون دوربین لعنتی رو میدادم دست تو و تا ابد میگفتم عقب تر ، عقب تر ... تا تو بری و توی افق محو بشی ...
تا جایی که هیچ کس اسمتو هم به یاد نیاره ، و همه میگفتیم سیب و دکمه پایین می رفت و تو همون هیچ کس پشت دوربین می شدی ...
همونی که هیچ نقشی نداشت و فقط غرق شده بود توی اون صفحه ی نقطه نقطه ...
و از اون دوربین لعنتیت فقط نگاه کنی به این سکانس هایی که قطعا حالا بهتره ...
...
...
...