Flame ...
پنجشنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۴، ۰۲:۴۲ ق.ظ
تو ...
تکیه زده در باغ ...
در میان لبخند ها ...
غرق در صدای لالایی ها ...
چه می فهمیدی از مرگبار ترین سکوت شبها ...
که آسمان نمی شنید انگار ...
نمیدانستی...
که باران های عاشقانه ی آسمان برای تو ،
بهترین بهانه بود برای یکی ...
برای خیسی گونه ها ...
و باز هم سر انگشتان نسیم ...
و باز هم خیال ...
...
تو ...
برای ما از رویا نگو ...
از خواب نگو ...
از سبز ...
آبی ...
آسمان ...
نگو از راهی که نرفتی ...
از ندانسته هایت ...
از آغوش ...
بگذار من برایت بگویم ...
از یک شکوفه ...
از یک سپید ...
این جا ...
در میان آتش ...
در این شمع ...
در این شمعدان ...
۹۴/۰۱/۲۰