Unnamed

one of the invisibles ...

Unnamed

one of the invisibles ...

Unnamed

Instagram
Vahid_jk@



unnamed.blog.ir

آخرین مطالب
پیوندها

۳ مطلب در مهر ۱۳۹۴ ثبت شده است

میگن پاییز عاشقانه ست ! ...
...
...
همین دیگه ! ... میگن عاشقانه است  ...
...


پ.ن) ولی صدای خش خش برگ ها از پارسال هم کمتر است ...
۱ نظر ۲۶ مهر ۹۴ ، ۱۱:۲۶

باید از برداشتن سنگ می گفتم ...

از نوری که از شب ها گذشت ...

و از بی تابی ای که تاب می آورد ...

ولی از ما 

همین بی شکلی و ناصافی بر میخاست ...

و صدایی مبهم ... در همهمه ی خاموش شهر ...

ولی ما مانده ایم ، با هم ، تنها ...

در تردیدی بی پایان  ...

که پشت دریاهای تو شهری هست ؟! ...

که نازکی بی صدایی هایت 

با این وزن ها هم نمی شکند ؟! ...

که برای تو که مرده ای 

 هنوز هم باید چنگ زد !؟ ...

یا به دنبال صدایی بود 

در همین نزدیکی ها... و بس ...

من ...

باید از برخاستن مرد می گفتم ...

از " آمدن ...

رفتن ... دویدن ... عشق ورزیدن ..."

ولی از ما همین بی شکلی و ناصافی بر میخاست ...

همین یک کلمه ، بازگشتن ...






پ.ن) "مسافر خسته ی من ، یه عمره که مسافره ..."

۰ نظر ۲۰ مهر ۹۴ ، ۲۲:۲۹

قلم افتاد ...

و من نیمه کاره مانده ام ...

بی رنگ ... با خطوطی سیاه و سرد ...

نقشی بر صفحه ی سفید بیهودگی ...

با خط هایی برای بریدن ...

ضربی از قلم افتاد ...

تکه ای از مرمر پرید ...

از پیوستگی گام ها ...

تکه ای از پیکرم ...

از میزانی که هیچ ندید ...








پ.ن ) "صدایم را به یاد آر اگر آواز غمگینی به پا شد ...

        من این شعر گرانم که از ارزان و ارزانی جدا شد ..."

۰ نظر ۰۶ مهر ۹۴ ، ۱۱:۲۲